تا پیش از ظهور نظام سرمایهداری، اروپای فئودالی در مقایسه با سایر مناطق دنیا توسعه کمتری را تجربه کرده بود و استانداردهای زندگی در این قاره در مقایسه با مناطق ثروتمندتر و مترقیتر آن زمان نظیر اعراب، هندیان، چینیها و ایرانیان بسیار پایینتر بود. با این وجود ظهور و توسعه کاپیتالیسم در قرون بعدی، سبب رشد سریع اروپا و استیلای آن بر تمامی ساختارهای اقتصادی، سیاسی، نظامی و اجتماعی در سراسر دنیا شد. اکنون و با گذشت حدود پنج قرن از پیدایش نظام سرمایهداری، استانداردهای زندگی در اروپا و آمریکای شمالی بسیار بالاتر از سایر کشورهاست و تنها نقاط معدودی از دنیا نظیر ژاپن وجود دارد که قابل قیاس با این مناطق است. اما پیدایش نظام سرمایهداری که منشاء تمامی این تحولات است، چگونه امکانپذیر شد؟
طی یک فرآیند تکاملی و جانشینی بلندمدت، فئودالیسم اروپایی به تدریج با شکل جدیدی از روابط و نهادهای مبتنی بر رقابت و بازار آزاد جایگزین شد. بنیانگذاری نهادهای اقتصادی نظام سرمایهداری نظیر بانکها و تجارتخانهها در ایتالیا و سپس سایر مناطق اروپا، توسعه دریانوردی، تجارت و بازرگانی، شکلگیری دولتهای ملی و کاهش قدرت اشراف و قدرتهای محلی، ایجاد پیشرفتهای فنی در نظام تولید، ایجاد بازار کار، رنسانس فکری و توسعه علوم جدید و مواردی از این دست، بخشی از فرآیند گذار به نظام سرمایهداری بود. اما در کنار تمامی این موارد، مورخان معتقدند که شیوع طاعون در اروپا در فاصله سالهای ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۰ میلادی نیز نقش مهمی در تسریع این فرآیند داشته و فضای مناسبی را در اروپا برای بنیانگذاری یک نظم جمعی جدید مهیا کرده است.
طاعون یا مرگ سیاه که احتمالا از بنادر تجاری جنوا در ایتالیا به اروپا وارد شده بود، با سرعت بسیار زیاد در شهرهای پرجمعیت آن دوران منتشر و طی چندماه تا شمال قاره کشیده شد. بیماری در کمتر از چهار سال بیش از یک-چهارم جمعیت قاره اروپا را به کام مرگ فرستاد. افزایش هزینههای مقابله با بیماری از یک طرف و کاهش درآمدهای تجاری از طرف دیگر، باعث شد که وضع اقتصادی ناگواری در بسیاری از شهرها ایجاد شود. مرگومیر و مهاجرت ناشی از بیماری موجب شده بود که بسیاری از محصولات کشاورزی برداشت نشوند و قحطی رواج یابد. در دوره بیماری شمار زیادی از سرفها (غلامان)، کشاورزان و صنعتگران از بین رفتند، نیروی کار به شدت کاهش یافت، تقاضا برای برخی کالاها و خدمات ضروری افزایش و برای برخی دیگر از کالاها و خدمات به شدت کاهش یافت، میراث بدون وارث و بدهی و بهره مالکانه پرداخت نشده بسیار زیادی از مردگان باقی ماند و با کاهش قدرت نهادهای نظامی و انتظامی، اموال و املاک بسیار زیادی به صورت قهری تصرف شد. از آنجا که جامعه آن دوران هیچ ابزاری برای کنترل و یا حتی شناخت بیماری نداشت، خرافات در میان مردم رواج یافت و برخلاف تلاشهای پاپ کلمنت ششم، در آن دوره جادوگران و یهودیان زیادی به جرم تقصیر در این بلایا، سوزانده شدند.
در نتیجه تمامی این وقایع، سرتاسر قاره اروپا یک پدیده یکسان را تجربه کرد؛ کمبود نیروی کار. در واقع اروپا از یک وضعیت پرجمعیت و کمزمین به یک وضعیت کمجمعیت و پرزمین وارد شد که در آن سرانه زمین کشاورزی به ازاء هر فرد افزایش یافت. همین اتفاق مالکان را وادار کرد تا بر سر نیروی کار به رقابت بپردازند و این رقابت در نهایت ماهیت نیروی کار، مالکیت اربابانه و سازمان تولید کشاورزی را دگرگون کرد. کمبود نیروی کار و افزایش تبعی دستمزد، منجر به تلاش برای جانشینی سرمایه با نیروی کار شد و ابداع تکنولوژیهای جدیدی را به دنبال داشت که همگی سهم نیروی کار در فرآیند تولید را کاهش میدادند. به عنوان نمونه میتوان به رواج آسیابهای بادی و آبی، گسترش قایقهای بادبانی، ساخت ابزارآلات کشاورزی و ساخت ماشینآلات بافندگی و ریسندگی اشاره کرد. به طور خلاصه، مجموع اثرات حاصل از بیماری طاعون با از بین بردن نظمهای موجود، سبب شد تا دوره گذار از نظام فئودالی سرعت یابد و از میان خاکسترهای آن، یک نظام اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جدید با نام سرمایهداری پدیدار شود. اما در مورد کرونا چطور؟ آیا این بیماری جهانگیر (که شبیه به طاعون ایتالیا را به شدت درگیر کرده) نیز میتواند اثرات مشهودی بر نظمهای جهانی داشته باشد و جهان پساکرونا متفاوت از شرایط فعلی خواهد بود؟
بنا به آمار رسمی کرونا تاکنون در بیش از ۲۰۰ کشور مشاهده شده، بیش از ۱.۲ میلیون نفر را مبتلا نموده و نزدیک به ۷۰ هزار نفر را به کام مرگ فرستاده است. البته عدم کنترل بیماری و وجود بیش از ۵۰ هزار بیمار حاد و بحرانی گویای آن است که ارقام مرگ و میر به زودی از صد هزار نفر عبور خواهد کرد. این میزان تلفات هرچند که در مقایسه با اپیدمیهایی نظیر آنفولانزای اسپانیایی ۱۹۱۸ (با صد میلیون کشته) پایین محسوب میشود اما با توجه به پیشرفتهای چشمگیری که در پزشکی و بهداشت عمومی ایجاد شده، ارقام بسیار بالاست. در کنار هزینههای انسانی، مواردی نظیر توقف اجباری یا تبعی خطوط تولید، کاهش محسوس تجارت، ریزشهای بیسابقه بازارهای مالی، توقف کامل زنجیرههای تامین جهانی، پدیدار شدن بیکاری ارادی و غیرارادی گسترده، افت شدید پروازها و سفرهای داخلی و خارجی، اعمال مقررات گسترده منع آمد و شد در کشورها، اعمال قرنطینههای خانگی، افزایش حضور نظامیان جهت حفظ نظم عمومی، توقف گسترده آموزش رسمی، ایجاد کمبودهای موردی در مواد غذایی و وسائل بهداشت فردی در بسیاری از کشورها، افزایش ارتباطات مجازی و فعالیتهای دیجیتال، گسترش دامنه حضور فناوری اطلاعات در انواع بخشها و فعالیتها، اعطای مرخصیهای گسترده به زندانیان در کشورهای مختلف، افزایش حضور دولتها در بازار انواع کالاهای عمومی (نظیر سلامت) و خصوصی (نظیر مواد غذایی)، تنها بخشی از اثرات اقتصادی و غیراقتصادی گسترده بیماری در گستره جهانی است. اثراتی که با تداوم گسترش بیماری قطعا دامنه و ابعاد آنها افزایش خواهد یافت.
مجله فارین پالیسی به تازگی نظرات شماری از متفکرین برجسته را در زمینه اثرات و پیامدهای احتمالی آتی کرونا بر اقتصاد و سیاست جهانی منتشر کرده است. این گزارش نشان میدهد که همهگیری بیماری باعث تقویت نقش دولت و ناسیونالیسم در کشورها خواهد شد. دولتها در این شرایط اقدامات اضطراری زیادی را برای مدیریت بحران اتخاذ میکنند و احتمالا بعد از پایان بحران همچنان به انجام آنها اصرار خواهند ورزید. وقوع هراس جمعی و نااطمینانی گسترده در عصر بحران، عامل زمینهسازی است که پایگاه اجتماعی افزایش حضور دولت در عصر پسابحران را نزد افکار عمومی ایجاد خواهد کرد. به این ترتیب، شاهد عقب نشینی از جهانی شدن خواهیم بود زیرا شهروندان برای محافظت از خود به دنبال دولتهای مقتدر ملی میگردند تا بتوانند از آنها در مقابل تهدیدات آینده حفاظت کنند. در کنار این موضوع، شوک عظیم وارد شده به زنجیرههای تامین شبکههای توزیع جهانی سبب خواهد شد که شرکتها و ملتها در مورد ایده تولید جهانی تجدیدنظر کنند و به دنبال زنجیرههای تامین و شبکههای توزیع داخلی باشند که ریسک کمتری دارند. افزایش مخالفت با مهاجرتهای بین کشوری و شکلگیری شمار بیشتری از دیوارهای حائل مرزی در دوره پساکرونا نیز چندان دور از انتظار نخواهد بود. کرونا قابلیت تغییر روابط بینالملل در مقیاس وسیع را نیز دارد و میتواند انتقال قدرت و نفوذ جهانی از غرب به شرق را تسریع کند؛ کرهجنوبی و سنگاپور بهترین واکنش را به بحران بیماری نشان دادهاند و چین نیز پس از اشتباهات اولیه خود به خوبی توانست در ادامه بحران را مدیریت کند. پاسخ دولت در اروپا و آمریکا بسیار تردید آمیز بوده و احتمالا باعث کاهش قدرت برند غربی میشود. البته باید توجه داشت که این بیماری جهتگیری جهانی را تغییر نمیدهد بلکه تنها تغییری را که در دهههای اخیر آغاز شده سرعت میبخشد و آن تغییر، موازنه قدرت به سمت شرق است. در اقتصاد نیز کرونا اثرات عمیقی را در سالهای آینده به همراه خواهد داشت و اصولی نظیر حمایت و امنیت به تدریج جایگزین رقابت، بهینه اقتصادی و تجارت آزاد خواهند شد.
اکنون میتوان این سوال را مطرح کرد که آیا این اثرات احتمالی که میتوانند در دوره پساکرونا رخ دهند، اساسا نامطلوب هستند؟ برای پاسخ به این سوال میتوان از نظرات آیندهپژوهانی نظیر یوال نوح هراری بهره برد. هراری در کتاب بیست و یک درس برای سده بیست و یکم، دو چالش بزرگ فعلی بشر را انقلاب هوش مصنوعی و مشکلات زیست محیطی عنوان کرده و دلایل متعددی را برای اهمیت این مسائل و ضرورت تمرکز بر حل آنها در مقیاس جهانی ذکر میکند. در زمینه انقلاب هوش مصنوعی و ترکیب آن با داده فناوری (Data Technology) و زیست فناوری (Bio Technology)، به نظر میرسد که انقلاب تکنولوژیک در بسیاری از صنایع روی میدهد و جایگزینی عظیم نیروی کار با ماشین منجر به ایجاد یک طبقه جدید با نام طبقه بیمصرف خواهد شد که اساسا شغلی برای آنها وجود نخواهد داشت. هرچند که ترس از بیکاری گسترده به دلیل انقلابات تکنولوژیک همواره از ابتدای انقلاب صنعتی وجود داشته اما به نظر میرسد که این بار موضوع متفاوت است؛ انسانها دارای دو نوع توانایی جسمی و شناختی هستند و بخش عمدهای از انقلابات تکنولوژیک قبلی در حوزه تواناییهای جسمی بشر بوده اما در حال حاضر هوش مصنوعی به حوزه شناخت و احساسات بشری وارد شده و رقیب جدی بشر در تمامی حوزههای مشاغل است. در زمینه چالشهای زیست محیطی نیز تنها تمرکز بر مساله گرمایش جهانی و تغییر اقلیم نشان میدهد که در صورت عدم کاهش انتشار گازهای گلخانهای، طی دو دهه آینده دمای متوسط زمین بیش از دو درجه افزایش خواهد یافت و این به معنای گسترش بیابانها، نابودی کوههای یخ، افزایش تناوب حوادث آبوهوایی نظیر طوفانها و توقف کشاورزی خواهد شد.
در مورد راهکار حل این مسائل نیز به عقیده وی با توجه به آنکه این چالشها ابعادی جهانی دارند، نیازمند همکاری گسترده در سطح جهانی هستند. هر راه حلی در مقابل این مشکلات باید همکاری جهانی را شامل شود اما ناسیونالیسم، بشر را به اردوگاههای رقیب تقسیم میکند و امکان همکاری در ابعاد جهانی را دشوار میسازد. به این ترتیب به نظر میرسد که در دوره پساکرونا که احتمالا با تقویت دولتهای ملی و افول نسبی جامعه جهانی همراه خواهد بود، میتوان انتظار داشت که توانایی بشر برای حل برخی مشکلات بزرگ جهانی نظیر مسائل زیست محیطی و انقلاب هوش مصنوعی کاهش یابد.
منبع: ایبِنا
مهدی کرامتفر - کارشناس اقتصادی