به گزارش روز چهارشنبه ایبِنا، سیاست مالی انبساطی در قالب بستههای تحریک اقتصادی، با ایجاد کسری بودجه (از مسیر کاهش مالیات یا انتشار اوراق بدهی برای هزینهکرد بیشتر)، باعث افزایش تقاضا شده و مانع از تعمیق و تشدید رکودهای اقتصادی میشوند. بر اساس تحلیل سنتی، سیاست مالی انبساطی در کوتاهمدت باعث افزایش تقاضا، تولید و تورم خواهد شد و در بلندمدت خنثی خواهد بود؛ که این خنثی شدن در نتیجه پدیده برونرانی یا ازدحام (افزایش نرخ بهره حقیقی و کاهش مصرف و سرمایهگذاری خصوصی) رخ میدهد.
البته روشن است که این خنثی شدن از جهت تولید کل و تورم مطرح شده و ناظر به تغییرات در توزیع درآمد و سایر آثار رفاهی دخالتهای دولت در اقتصاد نیست. بنابراین دولت، حداقل در کوتاهمدت میتواند با اتخاذ سیاست انبساطی (انقباضی) در دورههای رکود (رونق) به تعدیل نوسانهای اقتصادی بپردازد. هزینههای افزایشیافته در دوره رکود (افزایش بدهی و کسری بودجه) از مسیر هموارسازی مالیاتی در دوره رونق جبران میشود و بدین ترتیب نسبت بدهی و کسری بودجه دولت به تولید ناخالص داخلی همیشه متغیری پایدار و باثبات خواهد بود.
این نحو از سیاستپردازی مالی در ادبیات اقتصادی به سیاست پادچرخهای موسوم است و بر اساس تحقیقات، رویکردهای مختلف اقتصادی بر اهمیت سیاست مالی پادچرخهای تأکید دارند. بررسیهای تجربی نشان از آن دارد که در کشورهای توسعهیافته، سیاست مالی عمدتاً عملکرد پادچرخهای داشته است.
با این حال، سیاست مالی موافق چرخهای در کشورهای در حال توسعه و مخصوصاً کشورهای نفتی، از سوی پژوهشهای تجربی اثبات و این موضوع در ایران نیز تأیید شده است. این در حالی است که سیاست مالی پادچرخهای برای کشورهای نفتی اهمیت فراتری نسبت به سایر کشورها دارد. چرا که تأمین مالی دولت در کشورهای نفتپایه، بیثباتتر و پرنوسانتر است. از سال 1389 تا سال 1392 که رشد اقتصادی کاهش یافته، نسبت کسری بودجه به تولید ناخالص ملی نیز کاهش یافته است. به عبارت دیگر، در کشورهای در حال توسعه، در دورههای رکود (رونق) سیاست مالی انقباضی (انبساطی) اتخاذ شده است. بین سیاست مالی موافقچرخهای و رشد پایین اقتصادی در کشورهای در حال توسعه همبستگی وجود دارد. بنابراین سؤال اساسی این است که چرا سیاست مالی در ایران و سایر کشورهای نفتی و در حال توسعه موافقچرخهای است؟
در سمت درآمدهای دولت، وابستگی به درآمدهای بیثبات نفتی مسئلهساز بوده و فقدان یک سیستم مالیاتی گسترده و کارا این مشکل را دوچندان میکند. همچنین، چسبندگی (به پایین) هزینههای دولت در لحظههای بحرانی، نوسانات سیکلی را تعمیق میکند. روشن است که در این شرایط دولت ناگزیر از استقراض است؛ اما فقدان بازارهای توسعهیافته بدهی از یک سو و عدم اعتبار کافی دولت مرکزی در داخل و عمدتاً خارج از مرزها، از سوی دیگر، این تنگنای مالی را تشدید میکند.
یکی از پیشفرضهای اساسی تأمین مالی از طریق استقراض این است که بخش خصوصی اقبال خوبی نسبت به اوراق قرضه دولتی نشان دهد. بدیهی است که این پیشفرض در کشورهای با پاسخگویی کمتر دولت وجود ندارد. همچنین، هر چه فساد سیاسی و اقتصادی بیشتر باشد، در دورههای رونق، گروههای ذینفع و سایر شهروندان، فشار بیشتری در راستای افزایش ناکارای هزینه عمومی اعمال خواهند کرد.
نکته پایانی آنکه در ایران و سایر کشورهای نفتی، قواعدی نظیر تشکیل حساب ذخیره ارزی (و بعدها صندوق توسعه ملی) و قاعده تراز عملیاتی، در راستای پادچرخهای نمودن سیاست مالی اعمال شده که عمده آنها شکست خورده است. گرچه بهروزرسانی این قواعد و پیگیری آنها همچنان باید در دستور کار باشد، تقویت کیفیت نهادها و پیادهسازی سایر الزامات موفقیت قواعد مالی پروژهای اساسی است. به عبارت دیگر، استراتژی بهینه این است که ضمن حفظ و تقویت قواعد (از جمله ایجاد چارچوب میانمدت مخارج دولت) به نهادها و فرآیندهای تضمینکننده اجرای آنها پرداخته شود. علاوه بر این، باثباتسازی سمت درآمدهای دولت (یعنی کاهش وابستگی به نفت و ارتقای سیستم مالیاتی) نیز یکی از توصیههای کلیدی در این زمینه است.
سید سعید موسوی ثمرین؛ صاحبنظر پولی و بانکی